javahermarket

javahermarket

فقط عاشقان بخوانند

فقط عاشقان بخوانند

آخرین خواهش ..........

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 1176
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



کد عروسک مرلین

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 1176
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


نامه آخر شب عروسی

نامه آخر شب عروسی (داستان عشق)

این داستان رو حتما بخوونید و از دست ندهید :

شب عروسیه ، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست، میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته ، در را هم قفل کرده،داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنن: مریم ، دخترم، در را باز کن ، مریم جان سالمی؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو ، مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده ، لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند . کنار دست مریم یه کاغذ هست ، یه کاغذی که با خون یکی شده، بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی رو که میبینه باور نمی کنه ، با دستای لرزان کاغذ رو بر میداره ، بازش میکنه و می خونه:سلام عزیزم ،  دارم برات نامه می نویسم . آخرین نامه ی زندگیمو ، آخه اینجا آخر خط زندگیمه ، کاش منو تو لباس عروسی میدیدی ، مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم، میبینی علی بازم تونستم بات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم بازهم با هم حرف می زنیم، ولی کاش منم حرفای تو رو میشنیدم ، دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی ، یادته؟!گفتم یا تو یا مرگ ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی ، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟؟ داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای!؟ کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه، کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش  موند.علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.حالا که چشمام دارند سیاهی میرند ، حالا که همه بدنم داره می لرزه، همه زندگیم مثل  یه سریال از جلوی چشمام می گذره، روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته !؟ روزی که دلامون لرزید ، یادته!؟روزای خوب عاشقیمون ، یادته!؟ نقشه های آیندمون ،یادته!؟ علی من یادمه ، یادمه چظور بزرگتر هامون، همون هایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوسش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی رو که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری، یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم، علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه ی کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی  نمی دونست عشق تو، تو قلب منه،نه تو چشمام، روزی که باابام ما رو از شهرو دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودمکه دستاش خالی بود که واسه آینده پول نداشت  ولی نمی دونست که آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات، دارم به قولم عمل میکنم ، هنوزم رو خرفم هستم یا تو یا مرگ، پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستن دیگه تو را ندارم،نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه، همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام ، وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروسی چقدر به هم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم، دلم برات تنگ شده ، می خوام ببینمت، دستم می لرزه، طرح چشمات پیش رومه، دستمو بگیر، منم باهات میام ، ...

پدر مریم نامه تو دستشه، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه، سرشو بر گردوند که به جمعییت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش کنه که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه ، آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود.نگاه دو تا پدر تو هم گره خ.رد نگاهی که خیلی حرفا توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود . پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه به دست مریم ، اومده بود که بگه پیسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود . حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب علی و مریم بسته شده بود. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! ما بقی هرچی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند ...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: m.reza تاريخ: سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

خداوندا... برای همسایه که نان مرا دزدید نان !! برای عزیزانی که قلب مرا شکستند مهربانی !! برای کسانی که روح مرا آزردند بخشش !! و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to m.reza2012.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com